گاه اوج خنده ما گریه است / گاه اوج گریه ما خنده است
گریه دل را آبیاری میکند / خنده یعنی این که دلها زنده است
زندگی ترکیب شادی با غم است / دوست میدارم من این پیوند را
گرچه میگویند شادی بهتر است / دوست دارم گریه با لبخند را
معلم کودک را با خط کشی تنبیه کرد،
که چرا انشای "علم و ثروت" را ننوشته؟؟
کودک در حالیکه دست های قرمز و باد کرده اش را به هم می مالید،
زیر لب گفت:
"آری، ثروت بهتر است...
چون اگر داشتم دفتری میخریدم و انشایم را مینوشتم..."
از یارو میپرسن میدونی چرا زلزله میاد..میگه:
خدا قربونش برم پی ام میزاره..کسی جواب نمیده ..BUZZ میزنه!!
به سلامتی بهروزوثوق که گفت :
رفیق آلوچه نیست، بهش نمک بزنی.
پسرهمسایه نیست، بهش کلک بزنی.
دختر نیست،بهش چشمک بزنی ...
"رفیق" مقدسه ،بایدجلوش زانو بزنی ...
دخترها:
بعضی از اونا واقعاً می خونند وقتی میرن سر کتاب تا یکی دو ساعت دیگه کلشونو از کتاب بر نمی دارند . عادت دارند زیر مطالب کتاب خط بکشند که بعدا بخونند
بعضی هاشون هم که مثلا درس می خونند کتاب جلوشونه چشمشون هم روی کتابه ولی حواسشون یه جای دیگست ...
یه عده ای هم هستندکه به بهونه اینکه مشکل دارن زنگ میزنند خونه دوستشونو دوستشون هم از خدا خواسته حدود یک ساعت و اندی به طوری که اشک و دود تلفن در میاد !!
و اما پسر ها:
یا درس نمی خونند یا وقتی می خواند بخونند باید حسش بیاد. وقتی حسش میاد که شب امتحانه... یه کم که درس خوندند یه موردی پیش میاد و بهش خیره می شوند و به یه چیزی فکر می کنند بعد انگار که درس خوندند بلند میشند میرن استراحت می کنند بعد از یک ساعت استراحت دوباره میرند میشینند فکر می کنند . وقتی فکرشون تموم شد کتاب را ورق میزنند یه کم براندازش میکنند وزنش می کنند استخاره می کنند برای خودشون تقسیمش می کنند میگند تا ساعت فلان اینقدر می خونم تا ساعت فلان اینقدر بعد میرن استراحت کنند . حین استراحت حسشون تموم میشه حال ندارند برند بخونند ولی چون می دونند فردا امتحان دارند پا میشند میرند سر کتابشون.
همینجور که می خونند هیچی حالیشون نیست چون جای دیگه فکر می کنند(لازم به ذکر است که هیچ وقت در هیچ موقعیتی فکر نمی کنند فقط موقع درس خوندن فکرشون میاد) بعد از نیم ساعت دوباره میرن استراحت، بعد سه ربع استراحت می بینند خیلی دیر شده .دوباره میرنند درس بخونند این بار می خونند یه چیزایی هم یاد میگیرند ولی چیزایی که یاد نمی گیرند را میذارند که فردا از دوستاش بپرسند یه کم به معلمشون فحش میدند می گند اینارو درس نداده . خلاصه آخرش نمیرسند کتاب را تموم کنند فردا میرند میبینند که دوستاشون یه چیزایی می گند که تا حالا به گوششون نخورده بعد اعصابشون خرد میشه اونایی هم که خونده بودند یادشون میره به همین سادگی
هویجه با مامانش میره بیرون وسط راه به مامانش میگه: مامان آبهویج دارم
نامه ای به پـــــــراید !
ابراهیم رها در روزنامه اعتماد نامه ای برای محبوبش "پراید" نوشته که جالبه:
سلام پراید !
روزگار، ما را به جایی رسانده كه به پراید نامه بنویسیم. (فكر كن!) پراید عزیزم، شنیدهام مرز هجده میلیون تومان را رد كردهای. ای قشنگتر از پریا از این به بعد، انصافا، تنها تو كوچه نریا. چون با این وضعیت زورگیری، اختلاس و... كلا بچههای محل دزدن و خدای نكرده زبانم لال یكجا تو رو میدزدند.
پراید خوبم، انژكتورت را قربان، ای لاستیكت تو حلقم، ای فدای برجستگی صندوق عقب تو، ای دور رینگت بگردم، فكر میكردی یك زمان به مدد تلاش شبانه روزی مسوولان بیست وپنج میلیون تومان بشوی؟!
ای پراید، ای نازنین، ای ماكسیما مخفی، ای طرح ژنریك بنز، ای پرادو مینیمال تو الان در شرایطی هستی كه میتوان لنتهایت را طوطیای چشم كرد. تو الان در موقعیتی هستی كه دود اگزوزت صد مرتبه از هوای فرحزاد مصفاتر است! تو چنان مقام و منزلتی داری كه مردم عاشق جیب چاك تو هستند. یعنی قیمتت جیب جر میدهد، باقلوا! من در حسرت آن لحظه خواهم سوخت كه سایپا سر در كارخانهاش بیلبورد بزند "این ور پراید اوفینا/ اون ور پراید اوفینا".
ای تراول چك متحرك، ای هر دور لاستیك تو شیش ماه كار كردن من، ای كه دیروز در حد غضنفر بودی و امروز اما یك پا "ارزو" شدی. همینطور كه در خیابانها حركت میكنی و از مردم دل میبری به جان مسوولان با بالا گرفتن برف پاككنهایت دعا كن. آنها و فقط آنها چنان در حوزه اقتصاد كیمیاگری بلد بودند، كه توانستند نه مس، كه لگنی مانند تو را طلا كنند؛ طلای هجده عیار! باز من نمیدانم چرا این مردم ناسپاس از مسوولان انتقاد میكنند. قیمت پراید امروز، قیمت زانتیای یك سال پیش است. آیا این امر به راحتی به دست میآید؟ این دوستان ناممكنها را برای ما ممكن كردهاند. ای الهی آخ و همینطور بچهها متشكریم از بیخ.
زمستان بود هوا بسیار سرد
کلاغ دیگر غذایی نداشت که به جوجه هایش دهد
او شروع به کندن تکه های بدن خود کرد و
آنها را به جوجه هایش داد تا از گرسنگی نمیرند
زمستان تمام شد وکلاغ از شدت درد مرد
در این هنگام جوجه هایش گفتند
خوب شد مرد خسته شدیم از خوردن غذای تکراری.
این است رسم روزگار ...
این بار اگر زن ِ زیبایی دیدید
هوس را زنده به گور کنید!
و خدا را شکر کنید برای خلق این زیبایی
زیر باران اگر دختری را سوار کردید
به جای شماره ، به او امنیت بدهید!
او را به مقصد ِ مورد نظرش برسانید...
نه به مقصد ِ مورد ِ نظرتان!
دَر تاکسی خود را به در بچسبانید ، نه به او!
بیائید فارغ از جنسیت
کَمی مَـَـرد باشید
دنیا کوچک است نمی دانم چرا وقتی کوچک بودم می اندیشیدم دنیا بزرگ است و وقتی کسی می پرسید چقدر ؟مبهم و گیج نگاه می کردم ، نمی دانستم چگونه باید بگویم ،واژه ها را برای توصیفش حقیر می دانستم ،دستانم را باز می کردم و انگاه می گفتم این قدر اما حالا می بینم دنیا کوچک،خیلی کوچکتر از اناست که قابل تصور من یا تو باشد و بزرگترین اشتباه این است که می پنداریم دنیا بزرگ است و می شود خود را در ان پنهان ساخت. چه خیال باطلی
تعداد صفحات : 2